سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
مرداد 91 - nanazi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

nanazi

بخاطرعشق زندگیم...

جاده های دلتنگی

گل تقدیم شماداشتم می رفتم که باهمه چیزخداحافظی کنم

داشتم می رفتم تاازاین دنیاباتمام نیرنگ هاوبدی هاوپستی هافرارکنم گمان نمی کردم چشمی درجستجوی من باشد...

درراهی بودم که ازانتهایش خبرنداشتم وهرچه بیشترپیش می رفتم بیش تررنج می بردم ازهمه چیزدل بریده بودم.....

درانتظارمردم لحظه ها راسپری می کردم دیگرحتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرددلم ازسنگ شده بود....

وجودم سردسردفقط برای خاک زنده بودم من درنظردرختان؛گلهاوزلالی چشمه هامرده بودم من بازندگی لج کرده بودم....

زندگی هم به عکس العمل های من می خندیدحاضرنبودم ببینم درزندگی شکست خورده ام........

تمام حرف هاواشک هایم راپشت غرورم پنهان کرده بودم نمی خواستم که کسی برایم گریه کند.....

من تصورمی کردم راهی برای بازگشت وجودنداره ازسراسروجودم غرورمی جوشیدکه ازبازگشتم خودداری می کرد.....

تااینکه سحربوی گلهای کنارجاده نظرم راجلب کردزمانی که پادراین راه گذاشته اماین اولین چیزی بود....

که نظرم راجلب کردبادموسیقی زندگی رامی نواخت ومن باگلها می رقصیدم دیگرواژه ی زندگی برایم زیبابود.....

زنده بودم تازندگی کنم افسوس یک برگ پاییزی همه چیزرادوباره ازمن گرفت وبازدراین دنیاتنهای تنهاشدم.....

دلم می خواست فریادبزنم وانتقام بگیرم امابرلبهای من ترانه ی سوت جاری بودوازپشت پرچین سکوت به....

زندگی نگاه می کردم دلم می خواست برگردم ولی داغ گلهای کنارجاده دردلم تازه می شد....

                   مجبورشدم دراین راه بی پایان جلوترروم.....گل تقدیم شما


+ نوشته شده در سه شنبه 91/5/31 ساعت 3:29 عصر توسط سونیا نظرات ()


یکی رادوست می دارم!

یکی رادوست می دارم ولی افسوس اوهرگزنمی داندنگاهش می کنم شایدبخواندازنگاهم که اورادوست می دارم ولی افسوس اوهرگزنگاهم رانمی خواندبه برگ گل نوشتم من که اورادوست می دارم ولی افسوس برگ گل رابه زلف کودکی آویخت تااورابخنداندبه مهتاب گفتم ای مهتاب سرراهت به کوی اوسلام من رسان وبگوکه اورادوست می دارم ولی افسوس ابرسیه آمدوروی ماه تابان راپوشانید....صبارادیدم گفتم صبادستم به دامانت بگوازمن به دلدارم که اورادوست می دارم ولی افسوس زابدتیره برقی جست وقاصدرامیان راه سوزانید....اکنون اومانده ازهرجادگرباخودکنم نجوا یکی رادوست می دارم ولی افسوس اوهرگزنمی داندچرااا؟؟چرااا؟؟!!بووووس


+ نوشته شده در سه شنبه 91/5/31 ساعت 3:9 عصر توسط سونیا نظرات ()


چگونه فراموش کنم تورا

گل تقدیم شماچگونه فراموش کنم توراکه ازخرابه های بی کسی به قصرسپیدعشق هدایتم کردی عاشق بی قرارویاری باوفا برای خویش ساختی آهوبره ای شدی که دوستی گرگ راپذیرفتی وبرای اشک های اوشانه هایت راارزانی داشتی وباصداقت عاشقانه ات دلش رابه دست آوردی...چگونه فراموش کنم تورا؛که سالهادرخیالم سایه ات رامی دیدم وطپش قلبت راحس می کردم وبه جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعامی کردم که خدایاپس کی اوراخواهم یافت....چگونه فراموش کنم تورا؛که همزمان باتولدت درقلبم همه رافراموش کردم برایم تمامی اسم هابیگانه شده اندوهمه خاطرات مرده انددستم رابه تومی دهم؛قلبم رابه تومی دهم؛فکرم رانیزبه تومی دهم؛بازوانم رابه تومی بخشم ونگاهم ازآن توست شانه هایم که نپرس دیگربامن غریبه اندوتمامی لحظات تورامی خواهندوبرای عطرنفسهایت دلتنگی می کنند....چگونه فراموش کنم تورا؛که قلم سبزم رابه توهدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشدپیشترهاسبزرانمی شناختم بهتربگوییم باسبزرفاقتی نداشتم سبزراباتوشناختم ودلم می خواهدکه به یادتوهمیشه سبزبنویسم دلت رابه من بده؛فکرت رابه من بده؛سرت راروی شانه هایم بگذار((وبگذارعطرکلمات رامیان هم قسمت کنیم....))دوست داشتن


+ نوشته شده در سه شنبه 91/5/31 ساعت 2:52 عصر توسط سونیا نظرات ()


سلام

سلام....من سونیام18سالمه....این وبلاگ روبخاطرعشق زندگیم ساختم....این وبلاگ درموردعشق است..گل تقدیم شما


+ نوشته شده در سه شنبه 91/5/31 ساعت 12:50 عصر توسط سونیا نظرات ()